علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بهجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضایگردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را